شبکه یک - 11 آبان 1397

اسناد لانه جاسوسی خاک می خورند (ادامه ماجرای "نفوذ" از محرم 57 تا محرم 97)

سالگرد فتح لانه – نشست "اسناد لانه و توطئه های کنونی"- سفارت سابق آمریکا – {سپاه تهران} - ۱۳ آبان۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

فرمودند از شهید همدانی یک خاطره بگویم. یکی دو ماه قبل از شهادت ایشان یک جلسه ای بود یادم نیست که به چه مناسبتی بود کنار ایشان نشسته بودم، یادم نیست به چه مناسبت بحث شهید و شهدا شد به ایشان گفتم دیگر آن دوره‌ها تمام شد! ایشان خیلی قاطع گفت نخیر تمام نشده، ادامه دارد و تازه مرحله‌ی جدید آن شروع شده است. وقتی خبر شهادت ایشان را دادند من دقیقاً یاد این جمله شهید سردار همدانی افتادم که خیلی با طمأنیه و قاطع گفت که انگار جنگ هنوز ادامه دارد. و واقعاً هم ادامه دارد من یادم می‌آید آن روزی که قطعنامه امضاء شد و ما در منطقه بودیم، کوشک و حسینیه و آن طرف‌ها، منطقه شیمیایی هم شده بود و خاکریز هم نبود در دشت صاف درگیری بود. قطعنامه که تمام شد و گفتند برگردیم، دیگر ما همه دوستان یعنی در ذهن‌شان این بود که دیگر تمام شد و کلاً پرونده‌ای بسته شد و دیگر هیچ تهدید و مسئله جنگ و شهادت و این حرف‌ها وجود ندارد. در حالی که اگر می‌دانستیم انقلاب، تا وقتی انقلاب هست دشمن دارد، تهدید دارد، جهاد و شهادت ادامه دارد، طور دیگری به مسائل نگاه می‌کنیم تا یک وقتی که فکر کنیم 22 بهمن انقلاب اسلامی پیروز شده یعنی انقلاب تمام شد! یا سال 67 که جنگ قطعنامه امضاء شد تصور کنیم که مبارزه تمام شد. این که هنوز داریم شهید می‌دهیم و درگیری در منطقه ادامه دارد و این جنگ‌ها ادامه همان جنگ است، دشمن‌هایش همان دشمن‌ها هستند آن طرف جبهه، جنگ ادامه انقلاب است و انقلاب ادامه یک مسیر طولانی تاریخی است، این علامت همچنان زنده بودن انقلاب و جبهه انقلابیون است. از آن لحظه‌ای باید بترسیم که دیگر هیچ تهدید و خطری متوجه ما نباشد، یعنی کسی در دنیا از این انقلاب احساس خطر نکند. آن لحظه دیگر شهید نخواهیم داد اما معنی‌اش این نیست که دشمنی و توطئه و خطر منتفی شده است، بلکه معنی‌اش این است که ما بی‌بخار شدیم و شماها بی خاصیت شده‌اید! بنابراین تا وقتی این روند ادامه دارد معنی‌اش این است که این نبرد ادامه دارد و این جبهه‌ها زنده‌اند و در این صحنه همچنان باید شهید داد و رفت و ادامه داد. من در این فرصت می‌خواهم استفاده کنم از یک بخشی از اسناد لانه جاسوسی که 13 آبان سالگرد فتح لانه و مبارزه با استکبار است و الآن صحبت از نفوذ و سفید جلوه دادن سیاه، و توجیه استکبار و همکاری با استکبار است این یکی دوتا سند را برای شما بخوانم که دقیقاً متعلق به سال 57 است همان سالی که انقلاب درگیر بود و هنوز انقلاب پیروز نشده، آمریکایی‌ها در تحلیل‌هایشان دنبال یک خط میانه و منفذ بین انقلابیون، روحانیون، روشنفکران، سیاسی و احزاب می‌گردند که چه کسانی را جلوی امام عَلَم کنیم و به موازات او موازی‌سازی کنیم، که یک پای آن‌ها در انقلاب است و یک پای آن‌ها این طرف است! یک چهره به سمت آمریکاست و یک چهره‌شان به سمت انقلاب است. از این تیپ‌های دو چهره و دومنظوره، دکان‌های دونبش استفاده کنیم و بدون این که صریحاً با مردم و شعارهای انقلاب درگیر بشویم که نتیجه آن شکست است بتوانیم نفوذ کنیم. اصلاً این خط نفوذ دقیقاً در سال 57 بین کادرهای انقلاب و مدیریت کادرهای انقلاب و رهبری انقلاب و اتاق فرمان انقلابیون مطرح است. قبل از این که آن را بخوانم این تعبیر امام(ره) همزمان با این اسناد است. یعنی سال 57 امام دارد این‌طوری موضع می‌گیرد، یک عده روحانی و روشنفکر خوش‌بین به آمریکا که از همان وقت می‌خواهند معامله کنند تا همین الآن، حالا که آدم‌هایش عوض شدند کسانی آن موقع مواضع ضد آمریکایی داشتند الآن همان مواضع لیبرال‌ها و روحانیون سازشکار را دارند، حرف‌هایشان  عوض شده است! اگر حرف‌های الآن‌شان را بگذارید کنار حرف‌های 35 سال پیش، می‌بینید چقدر تناقض دارد! آدم‌ها عوض شدند ولی خط همان دو خط است. خط تسلیم و تمکین که زمینه نفوذ آن غرب می‌شود و خط مقاومت انقلابی و حسینی. مقاومت حسینی به این معنا که حضرت سیدالشهداء(ع) – چون ماه محرم است و از عاشورا چند روزی نمی‌گذرد من این عبارت سیدالشهداء(ع) را عرض کنم – امام حسین(ع) اولین باری که توسط نیروهای حر بازدداشت شدند، سد راه شدند و متوقف شدند، موقع نماز یک سخنرانی‌ای کردند. یک بخشی از آن این است، خطاب به مردم کوفه و غیر کوفه، هرکسی که در صحنه بود. «أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضی لِلّهِ» می‌فرمایند من دوتا ملاک به شما بدهم اگر این دوتا رعایت شود هرکس دغدغه دینی دارد و از خدا حرف می‌زند می‌تواند مطمئن باشد که مسیر او درست است، 1) تقوا؛ به این معنای که برنامه، هدف و تصمیم برای خدا باشد، خدامحور باشد، دنبال منافع خودمان نباشیم و دنبال حق باشیم. تقوا یعنی حق‌محوری 2) تعرفوا الحق لاهله؛ حق را بشناسید و در این‌جا حق حاکمیت را برای اهلش باشد. فرمودند یک معیار حق است و یکی هم حق‌محوری، حق‌خواهی و یکی هم حق‌دانی و حق‌شناسی. یعنی یکی معرفت که جنبه نظری درست داشته باشد بفهمی حق چیست و با کیست؟ و حق کیست؟ و یکی هم این که وقتی فهمیدی حق کیست و حق با کیست و حق چیست پای آن بایستی «تتقوا» دنبال منافع خود نروی. بعد فرمودند « وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله وسلم) أَوْلی بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ» فرمودند اصل این دعوا که به دریاچه خون ختم خواهد شد و ما کشته خواهیم شد، اصل دعوا این است که این‌ها بدون این که حق حاکمیت داشته باشند حاکمیت را غصب کردند در حالی که ما اولی و سزاورتر بر حاکمیت هستیم. مسئله ولایت و حاکمیت است که چه کسانی حق دارند بر مردم حکومت کنند و چه کسانی حق ندارند. این‌ها حق ندارند چرا؟ چون المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ این‌ها مدعی چیزی هستند که ندارند یعنی حق حاکمیت! صلاحیت برای حاکمیت جامعه «وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.» این‌ها کسانی هستند که در مسیر جور و تجاوز، دیکتاتوری و حق‌کشی عمل می‌کنند. دقیقاً استدلال‌هایی که امام در انقلاب کرد یا همین الآن رهبری در این منازعات و درگیری‌های منطقه‌ای و جهانی انقلاب دارد همین است. دعوا سر همین است، الآن هم همین است. فرمودند این‌ها دارند بر اساس جور، یعنی ظلم، دیکتاتوری و «عدوان» تجاوز به حقوق مردم و ملت‌ها و محرومین حکومت می‌کنند و حق حاکمیت ندارند. این دقیقاً از آن موقع تا الآن هست. و بعد تعارف را کنار گذاشتند و فرمودند تا یک جایی با مماشات و هم دنیا و هم آخرت و هم خدا و هم خرما می‌شود جلو رفت! از یک جایی به بعد امام حسین(ع) فرمودند باید هزینه داد. بعد فرمودند این مسیری که ما شروع کردیم، هزینه خونین و سختی باید پرداخت بشود و ما پرداخت خواهیم کرد. و بعد رو کردند به اصحابشان و فرمودند هرکس با من بماند بدون استثناء کشته خواهد شد، کسی را امام حسین نمی‌خواهد فریب بدهد که یک جوری حق می‌گوییم که باطل نرنجد! یک‌طوری از اصول و مکتب می‌گوییم که دشمنان آن ناراحت نشوند! یک چیزی بگوییم هم خدا را خوش بیاید هم شیطان را خوش بیاید، هر دو. بعضی‌ها فکر می‌کنند اعتدال و معتدل بودن معنی‌اش این است که نه افراط، نه تفریط، نه خدا و نه شیطان، یک چیزی آن وسط! هم خدا را خوش بیاید هم شیطان را خوش بیاید و هم خودمان خوش‌مان بیاید، هم مذهبی باشیم، هم نباشیم، هم انقلاب باشد و هم نباشد، انقلابی باشیم، سازشکار باشیم! امام حسین(ع) فرمودند این مسیر را تا یک حدی می‌شود این‌طوری رفت، یک جاهایی هم نمی‌شود. «إنکم تُقتَلون کلّکم» خیلی صریح و واضح رو کردند به اصحاب‌شان گفتند هرکس با من بماند کشته خواهد شد و «حَتَّى لاَ یُفْلِتَ مِنْکُمْ أَحَدٌ» فَکَانَ کَمَا قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ » و هرکس با من بماند حتی یک نفرتان نجات نخواهید یافت و یک نفرتان نمی‌مانید. این مسیر انقلاب است. یک بار دیگر هم تعبیری شبیه این را دارند فرمودند «یا قوم انی غدا اُقتَل » روز تاسوعا فرمودند ای مردم من فردا کشته خواهم شد «و تقتلون کلکم معی» هرکس با من بماند همه شما در کنار من کشته خواهید شد «ولایبقی منکم واحد» یک نفرتان هم زنده نمی‌مانید. اگر هنوز کسی هست که احتمال می‌دهد می‌شود هم با این‌ها مبارزه کرد هم هزینه نداد از توهم او را بیرون بیاورم. که بعد یاران امام حسین(ع) نشان دادند که حسینی هستند و هرکسی بلند شد یک چیزی گفت یکی گفت « الْحَمْدُللهِ الَّذِی أَکْرَمَنا بِنَصْرِک» وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْل ِ مَعَک َ» این در واقع ندای امثال همدانی و کسانی است که هنوز دارند شهید می‌شوند، سپاس خدای را که به ما این کرامت را عطا کرد و این نصرت را به ما داد که تو را یاری کنیم و «وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْل ِ مَعَک» و سپاس خداوند را که این شرافت را به ما داد که در کنار تو کشته بشویم أَوَلاَ نَرْضَی اَن ْ نَکُون َ مَعَک َ فِی دَرَجَتِک َ یَا ابْنَ رَسُول ِاللهَ» چطور ما راضی نباشیم که در این مقام و درجه‌ای که تو داری به آن می‌رسی در کنار تو نباشیم، تو فرزند رسول‌الله، شما دارید به آن مقامات بالا می‌رسید حالا می‌فرمایید بروید! ما تا آخر هستیم، و آنجا که بعضی‌ها بلند شدند و گفتند که نه یک بار، اگر هفتاد بار، صدبار، هزاربار این اتفاق بیفتد ما دوباره هستیم. حتی کسانی در جبهه دشمن هستند که انتخاب قطعی‌شان را هنوز نکردند آن‌ها هم یک لحظه‌ای می‌رسد که انتخاب قطعی خود را می‌کنند. بعضی‌ها مثل حر هستند که می‌آیند این طرف و بعضی‌ها هم از این طرف به آن طرف می‌روند. حرّ آن لحظه‌ای که نگران است و دارد به خودش فکر می‌کند و حال غیر عادی دارد. یکی از معاون و افسرانش می‌گوید این آدم شجاع‌ترین آدم کوفه است، و از هیچ چیز هیچ وقت نمی‌ترسید، ولی همیشه می‌گفت من نظامی هستم نه سیاسی؛ من هر حکومتی بیاید و هرچه بگوید من عمل می‌کنم! اهل بیت(ع) پیامبر را هم دوست دارم. حالا تا یک جایی این دوتا با هم قابل جمع هستند و از یک جایی به بعد باید انتخاب کرد، و اکثراً از آن طرف انتخاب می‌کردند و یک کسانی هم مثل حر پیدا می‌شود که از این طرف انتخاب می‌کردند. یک کسی می‌گفت حالت چطور است؟ چرا رنگ تو زرد شده و دست‌هایت سر شده و این حال را پیدا کردی؟ حر می‌گوید «إنّی وَاللَّهِ أُخَیِّرُ نَفْسی بَیْنَ الْجَنَّةِ وِالنَّارِ» به خدا قسم خودم را متحیّر می‌بینیم وسط دوراهی بهشت و جهنم، الآن باید انتخاب قطعی را بکنم «فَوَاللَّهِ» پس به خدا سوگند «لا أَخْتارُ عَلَی الْجَنَّةِ شَیْئاً» هیچ چیز را بر بهشت ترجیح نخواهم داد «وَلَوْ قُطِّعْتُ وَأُحْرِقْتُ» ولو می‌دانم که تکه تکه می‌شوم، ولو می‌دانم که جنازه من را آتش می‌زنند من انتخاب خودم را در این لحظه می‌کنم. از آن طرف کسانی را داشتیم که روز عاشورا در رفتند! یعنی از همه خوان‌ها، از هفت خوان به سلامت رد شدند، تا قتلگاه آمدند روز عاشورا جنگیدند، از دشمن کشتند تا مرز شهادت رفتند بعد در رفتند. یکی از آن‌ها می‌آید آن لحظه‌ای که دید خیلی‌ها شهید شدند و سیدالشهداؤ(ع) مانده و 10- 15 نفر دیگر، می‌آید خدمت امام حسین(ع) می‌گوید آقا ببخشید 72 نفر با 73 نفر فرقی دارد تأثیر می‌گذارد؟ سؤال خیلی سؤال قشنگی است هم شرعی است، هم عقلی است، هم عرفی است، این سؤال هیچ اشکالی ندارد. می‌گوید ببخشید یک سؤال دیگر هم بکنم الآن ماندن من، با این وضعیت اثر در سرنوشت حق و باطل، اسلام و کفر اثر دارد یا اثر ندارد؟ یعنی می‌گفت اگر من بمانم شما پیروز می‌شوید یا دیگر کار تمام است؟ اثر مادی و فیزیکی ندارد! امام حسین(ع) فرمودند نه اثری ندارد تو هم کشته می‌شوی. گفت آقا یادتان هست ما آن اولی که آمدیم خدمت شما گفتیم که یابن‌رسول‌الله ما در خدمت شما هستیم تا هرجایی که بودن من مفید باشد! یادتان هست من همان اول این را خدمت شما گفتم. راست می‌گفت این را گفته بود که تا کسانی دیگر هستند من هستم، اگر امیدی به پیروزی باشد، سیدالشهداء(ع) فرمودند بله یادم هست گفتید. بعد گفتند خب الآن ماندن من فایده دارد؟ 72 نفر بشود 73 نفر چطور می‌شود؟ امام حسین(ع) فرمودند نه اثری ندارد. گفت پس اگر اجازه می‌دهید اجازه مرخصی بدهید من بروم! این چه زمانی بود؟ نزدیک ظهر عاشورا!‌ امام حسین(ع) یک لبخندی زدند گفتند برو، اگر می‌توانی بروی برو. این گفت بله من می‌توانم. خودش می‌گوید من تاختم و آمدند جلوی من را بگیرند، دوتا از نیروهای یزید را کشتم یکی را هم دستش را قطع کردم، 15تا از سوار این‌ها در تعقیب من بودند ولی من بالاخره فرار کردم. یک ساعت بعدش هم امام حسین(ع) شهید شدند. خودش بعدها تا آخر عمر پشیمان است. چند بیت شعر علیه خودش گفته، و خودش به خودش فحش می‌دهد! و خودش می‌گوید که مردک تو کجا بودی و از کجا در رفتی؟ تو دم دروازه بهشت با پسر پیغمبر(ص) بودی و از آن‌جا فرار کردی آمدی توی این گنداب و فاضلاب چکار کنی؟ که چند سال دیگر بخوری و بخوابی؟ مثلاً این‌جا چه خبر است؟ خب این حرف‌ها را دارد. خب در یک نقلی هم دارد که – نمی‌دانم همین است یا یکی از همین‌هایی که روز عاشورا فرار کرده است – که بعدها خودکشی کرد و خودش را به دجله انداخت.

منطق آن‌هایی که امام آن‌ها را در اسناد لانه تعریف می‌کند ببینید، امام تعبیرشان این است که – این تعبیر برای همان زمان است این‌ها برای بعد از انقلاب و زمان جنگ نیست چون این تعابیر را امام بعداً هم دارند- همان سال 57 که خیلی‌ها می‌گفتند محال است شاه برود و انقلاب پیروز شود، محال است که سلطنت سرنگون بشود، حالا دیگر آخرهای پاییز است و خیلی‌ها احتمال می‌دادند که سقوط کند چون خیلی وضع بهم ریخته بود. ولی فروردین 57، اردیبهشت 57 ، اصلاً هیچ کس احتمال این که انقلاب شود و مردم جمعیت‌های میلیونی بیایند و سرنگون بشود واقعاً کسی نمی‌داد. امام آن موقع این حرف را می‌زند این همان منطق امام حسین(ع) است می‌گوید اگر در این مبارزه‌ای که آغاز کرده‌ایم شکست بخوریم و اگر در مبارزاتی که می‌کردیم شکست می‌خوردیم کشته می‌شدیم اسلام ضرری نمی‌دید، اسلام نفع می‌دید از این که یک جبهه مجاهد اسلامی با طاغوت‌های عالم مبارزه کنند و مبارزه بین حق و باطل بود، منتهی باطل قدرتش بیشتر بود و اهل حق شهید شدند، اشکالی ندارد، اهل حق در هر حال پیروز هستند، اگر ملت ما غیر مسلح برای خدا قیام کرد شکست خورد شکست در آن نیست، اگر این مرد – یعنی شاه – ظلم خودش را تا آخر ادامه دهد و ما نتوانیم او را از این سلاح باطل خلع کنیم و در این مبارزه و این انقلاب شکست بخوریم ما غم نداریم برای این که ما اطاعت خدا کردیم، اطاعت خدا شکست ندارد حتی اگر نتوانیم شاه را سرنگون کنیم. همین منطق، بعد در جنگ، در انقلاب، جنگ با صدام، سر تحریم‌ها، سر قضیه فلسطین، همه جا همین منطق بود. در جنگ هم بارها امام با همین ادبیات حرف زد. می‌گوید پیامبر در بعضی از جنگ‌ها شکست می‌خورد، حضرت امیر(ع) در جنگ با معاویه شکست خورد، حضرت سیدالشهداء(ع) شکست خورد، ایشان را کشتند، اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود، و از این جهت شکستی در کار نبود. اطاعت کرد، پس پیروز است. معاویه و سلطنتش رفتند ولی آن‌ها هستند. بعد می‌گوید ما در یک دوره‌ای زندگی می‌کنیم، حالا هنوز انقلاب ما پیروز نشده است، خودش می‌گوید ممکن است شاه پیروز بشود و سر جایش بماند ما شکست بخوریم، به نظر ما، قیام مستضعفین در سراسر جهان، تنها راه احقاق حقوق مستضعفین و دفاع از توحید و عدالت در جهان است. از همان موقع می‌گوید ما باید مستضعفین جهان را علیه مستکبرین بشورانیم. به انقلاب جهانی دعوت می‌کند. حالا هنوز شاه سر جایش هست، گردن کلتف، ایشان دارد می‌گوید باید برویم دنیا را بهم بریزیم. خیلی جالب است.

می‌گوید ما در عصری زندگی می‌کنیم که مقدرات ملت‌های مظلوم دست یک مشت جنایتکاری است که سبوئیت بر آنها قالب است. دنیا در عصر ما مبتلا به قانون جنگل است! توی دنیا هرکس قوی‌تر و قلدرتر و وحشی‌تر است حق و قانون با اوست! حق وتو دارد! سازمان‌های به اصطلاح حقوق بشر نگهبان منافع جنایتکاران هستند نه حقوق بشر. بعد می‌گوید که ولی ما توکل به خدا می‌کنیم، این‌ها تا الآن هم می‌توانستند ما را از بین ببرند ولی خدا نخواست. می‌توانستند جنایت‌های بزرگ بکنند ولی خدا ذهن این‌ها را منصرف کرد. می‌توانستند بیایند تهران را موقع راهپیمایی بمباران کنند، این‌ها که ابایی ندارند، این‌ها که بمب اتم زدند و صدها هزار مردم و آدم‌های معمولی را کشتند این کارها از آن‌ها برمی‌آمد، خیلی از این کارها می‌توانستند بکنند لکن خدای تبارک و تعالی دل‌هایشان را برگرداند و رعب در قلب آن‌ها انداخته است آن‌ها فرار می‌کنند. آن‌ها از لحاظ مادی از ما قوی‌ترند ولی خدا کاری کرده که این‌ها از ما می‌ترسند. ما با دست خالی جلو می‌رویم و این‌ها فرار می‌کنند. می‌گوید این قدرت را حساب کنید. نگاه نکنید که این‌ها قدرت مادی‌شان از ما بیشتر است. نگاه کنید که کی با خداست و خدا با کیست؟ در صدر اسلام قضیه رعب، فتح به رعب، نصر به رعب، مطلب همین بود، جمعیت کم در برابر آن همه جمعیت زیاد و مسلح می‌ایستادند و ناگهان خدا رعب و خوف را در قلب دشمنان مجهز می‌انداخت و آن‌ها از این اقلیت مبارز می‌ترسیدند. در حالی که این‌ها با محاسبات مادی این‌ها باید از آن‌ها بترسند نه آن‌ها از این‌ها. امام می‌گوید خداوند در قرآن وعده داده که شما محکم باشید دشمن شما، هرچند قوی باشد از شما می‌ترسد، من یک کاری می‌کنم که از شما بترسد. قیام، اگر لله است، برای خداست، خسران ندارد. شکست ندارد. ضرر ندارد. قیام‌هایی که برای دنیاست دو طرف دارد، یک طرفش ضرر است و یک طرف آن نفع است. گاهی در آن تجارت مادی شکست و ورشکستگی هست اما کسی که برای خدا کار می‌کند در هر دو حال، بدون شکست است. ضمن این که می‌گوید کسی که برای دنیا کار می‌کند خدا در کار او نیست، جهت دنیوی است، حتی وقتی نفع می‌برد و پیروز است نفع واقعی صددرصدی نیست یک نفع موقت مادی کوتاه مدت است. در واقع امام می‌گوید اگر هدف خدا باشد، دو طرف آن پیروزی است اگر هدف خودت باشی دو طرف آن شکست است، چه پیروز بشوی چه شکست بخوری. خب این یک منطق است. منطق انبیاست، منطق امام حسین در همین محرم است. یک منطق هم حالا عرض می‌کنم در اسناد لانه جاسوسی. امام می‌گوید ممکن است کسی تخیل کند ما رفتیم به جنگ با کفار و دشمنان و کشته شدیم، خیال کند این ضرر است، این ضرر نیست، خدا گفته است کشته‌ها پیش خدا زنده‌اند، اجرهایی که آن‌جاست قابل مقایسه با این عالم نیست، این که برای خداست همیشه نفع دارد و هیچ خسارت نمی‌بیند. شما چرا پیروز شدید چون خدا بود، قیام حق علیه باطل، قیام انسانیت علیه توحش، قیام تمدن، علیه بربریت، قیام اولوهیت علیه طاغوت؛ این قیام انسانی و الهی است. خدای تبارک و تعالی غلبه را نصیب ما کرد و خواهد کرد. – حالا این هنوز اول انقلاب است – خدا با جماعت است اگر در مسیر حق باشد.

خب حالا بیاییم این اسناد لانه را ببینیم، خط نفوذ که رهبری می‌فرمایند. من فقط چندتا سند برای شما می‌خوانم، این‌ها همه برای سال 57 است که هنوز مردم می‌آمدند و انقلاب قوی‌تر می‌شده ولی شاه سر جایش بوده و انقلاب پیروز نشده بود.

لطف می‌کنید هم منابع این‌ها را و هم منبع مطالبی که در مورد عاشورا فرمودید، را بفرمایید.

باشد چشم. منابع این‌ها که اسناد لانه جاسوسی است، این که الآن دارم می‌گویم «کتاب سوم» است. کل اسناد، یک بار چند سال پیش 10- 15 جلد چاپ شد. متأسفانه خیلی عجیب است که این اسناد در بازار نیست، این چیزهای به این مهمی نه در هیچ یک از دانشگاه‌های ما، این الان باید در دانشکده وزارت خارجه، دانشکده حقوق سیاسی، روابط بین‌الملل، حقوق بین‌الملل، اطلاعات، پلیس، این باید تدریس بشود. گزینشی از این‌ها بشود و یک خط تحلیلی داشته باشد و بگوید این روی کجاها کار می‌کردند. همین الان تازه برای 35 سال پیش بوده و تجربه انقلاب ما را نداشتند، خودشان می‌گویند ما گیج شدیم، این چه انقلابی بود؟ ما اصلاً منتظر انقلاب دینی و آخوند و مسجد و این چیزها نبودیم آن هم در ایران! که به اندازه اسرائیل پایگاه‌های این‌ها بود. در یکی از تحلیل‌هایشان دارند که ما روی دوتا پا ایستادیم در جهان اسلام، یکی ایران است و یکی اسرائیل! این‌قدر به این کشور مسلط بودند. خاطرات‌شان از ایران جمع‌تر بود تا اسرائیل. چون اسرائیل دو – سه‌تا جنگ داشت، ایران را می‌گفتند صددرصد جزیره‌ی ثبات. اصلاً باور نمی‌کردند این‌جا یک چنین اتفاقی بیفتد. آن موقع ببینید چه تحلیل‌ها، چه ارتباطات، داخل، توی اندردرونی همه از کمونیست‌ها تا آخوندها تا ملی‌گراها تا نهضت ملی – مذهبی‌ها تا در بیوت بعضی از مراجع! همه جا نفوذ ذاشتند. منتهی اسناد این‌ها نیست. می‌دانید که در آمریکا جرم است، این‌ها اگر برود غیر قانونی است. در ایران هم به نظرم کم‌کم دارد جرم می‌شود چون اصلاً به هرکسی این‌ها را می‌گوییم می‌گوید لانه جاسوسی کجا بوده؟ بروید بخوانید. کسی هست این‌ها را درست نگاه کرده باشد؟ خود شما هم نگاه نمی‌کنید! این را بروید لااقل برای کتابخانه‌ها تهیه کنید، بسیج و سپاه داشته باشند. در بازار نیست، در مغازه‌ها نیست. هیچ جا نیست. من فکر می‌کنم بعضی‌ها با برنامه از توی بازارها این‌ها را جمع کردند و الا کتاب‌های درپیتی دارد تند تند چاپ می‌شود این چطور نباید در هیچ جا باشد؟ روی این‌ها دانشجو و طلبه و مدیران باید کار کنند و از نظر خط تحلیلی را بشناسند و هم ببینند مجاری نفوذ چیست؟ اصلاً اگر کسی می‌خواهد بفهمد الآن نفوذ دوباره از چه راه‌هایی می‌آید برود اسناد لانه را نگاه کند و ببیند این دوباره دارد تکرار می‌شود! همان حرف‌ها، آدم‌هایش عوض شدند، همان حرف‌ها و همان روش‌هاست، ضمن این که 35 سال تجربه اضافه کردند! آن موقع ابزار جاسوسی پیچیده مثل الآن نداشتند، الآن دارند. آن روز توی اینترنت نشان می‌داد که میکروفن و دوربین به اندازه مگس! و به شکل مگس! که اصلاً اگر بیاید هیچ کس نمی‌فهمد، این را از چند کیلومتری کنترل می‌کند و می‌فرستد داخل هر خانه‌ای، هر جایی، هر اتاقی، دقیقاً مثل دوربینی که دارد پخش آنلاین و زنده می‌کند، صدا، تصویر، فیلم و... همه چیز را برمی‌دارد. الآن این‌طور شده است. از این مهم‌تر این که شما پشت لب‌تاپ خودت نشسته‌ای و داری کار می‌کنی او از آن طرف دارد تو را می‌بیند! خب از این ابزارهای پیچیده که آن موقع اصلاً نبود، الآن که صدبرابر شده، هم تجربه‌شان هم تجهیزات و ابزارشان، این‌ها را اقلاً ببینیم که این‌ها چکار می‌کردند، الان با این تجربه 35 ساله، این خبر بد، و آن این که این‌ها با این همه تجربه قوی‌تر و پیچیده‌تر دارند عمل می‌کنند. خبر خوب هم این که با وجود این که همه این‌ها هست هی این‌ها عقب رفتند و ما جلو رفتیم! یعنی قبلاً ما در مرزهای خودمان باید می‌جنگیدیم که خودمان را نگه داریم، قبلش انقلاب باید می‌کردیم که خود این‌جا قدرت را از این‌ها بگیریم توی انقلاب، بعد توی جنگ باید در مرزهایمان می‌جنگیدیم برای این که نگذاریم کشور اشغال بشود و این‌ها را دم مرز حفظ کنیم حالا داریم می‌جنگیم که کل منطقه را از این‌ها بگیریم و این‌ها بخش مهمی را هم از دست داده‌اند. این همان چیزی است که امام می‌گوید ما اگر خودمان باشیم چیزی بارمان نیست، ولی وقتی با حق و با خدا گره می‌خوریم خدا این‌طوری می‌کند، کارها را درست می‌کند هم از شما می‌ترسند، خدا می‌گوید کاری می‌کنم از شما بترسند، در قلب دشمنان خدا و خلق ترس می‌اندازم هم آن‌ها تجهیزات و امکانات دارند شما ندارید، هی شما جلو می‌روید آن‌ها عقب می‌روند. خیلی مهم است. همین‌هایی که در شلمچه با ما می‌جنگیدند همین رژیم‌ها بودند، همین پول‌ها بود، همین امکانات بود، چه غربی‌ها  چه رژیم‌های منطقه حالا ما داریم نیروهای انقلاب اسلامی، نه حالا فقط ایران، انقلاب اسلامی و این اردوگاه انقلاب اسلامی دارد در یمن و سوریه و عراق و غزه و فلسطین و لبنان و همه جا دارد جلو می‌رود و همه عم علنی جلو آمدند. من چندتا چیز برای شما بخوانم یکی اینکه تا کجاها پیش می‌روند این منبع تاریخ 30 نوامبر 1978 می‌شود 9 / آذر/ 57، وزارت خارجه واشنگتن دی.سی به تمام پست‌های دیپلماتیک، فوری! موضوع: گزارش اوضاع ایران. این‌ها هر روز دو – سه تا گزارش راجع به اوضاع ایران داشتند. از تهران و شهرهای بزرگ. آدم داشتند از داخل علما، از داخل دانشگاه‌ها، و جاهای مختلف مدام گزارش تهیه کنند و بفرستند. ماه محرم بوده، چون ماه محرم است این سند را الآن انتخاب کرده‌ام. می‌گوید که با شروع محرم نگرانی زیاد می شود. از همان موقع از محرم می‌ترسند. شایعات در تهران بسیار است، دولت انگلستان به حمایت خود از شاه مثل ما آمریکا ادامه خواهد داد و به ما گفته شده است که چه و چه – این تیکه را می‌خواهم بگویم – یک منبع قابل اعتماد طرفدار شاه، 10 روز قبل ساعت‌ها با آیت‌الله شریعتمداری بود. شریعتمداری نگران است که از برخوردهای مورد انتظار محرم، خونریزی زیادی حاصل شود. بعد می‌گوید شریعتمداری نماینده بخشی از روحانیونی هستند که این‌ها با خمینی نیستند و او و امثال این‌ها معتقدند که شاه باید بماند و خمینی افراطی است! زیرا که او مشکلات کوشش برای اداره کشور بدون شاه را تشخیص می‌دهد. – دقت کنید – می‌گوید ما هم توی لیبرال‌ها و روشنفکرانی که سابقه مبارزه دارند، ملی هستند، ملی – مذهبی‌ها، هم بین بعضی از روحانیون آدم‌هایی داریم که این‌ها معتقدند شاه باید بماند، و نباید بگذاریم افراطی‌گری اسلامی بیاید ولی باید یک اصلاحاتی بشود رفرم در حکومت بشود. اسناد لانه جاسوسی بارها تأکید می‌کند که ما باید این‌ها را شناسایی کنیم با این‌ها مرتبط بشویم و از طریق این‌ها بتوانیم افراطی‌گری را کنترل کنیم که منظورشان امام است. می‌گوید منبع، معقتد است که اگر شریعتمداری و این تیپ‌ها آخوندها و روحانیون گشایشی برای ائتلاف بعد از عاشورا، مشاهده کنند موقعی که برخورد نهایی فرا رسد، همه این‌ها از خمینی خواهند برید! - دقت می‌کنید؟ - می‌گوید ما یک تیپی را پیدا می‌کنیم که یک پایشان در انقلابیون است و یک پایشان این طرف است. این‌ها دو دوزه و دوگانه بازی می‌کنند، و ما باید این‌ها را این وسط نگه داریم این خط میانه را، تا آن لحظه خاصی که باید انتخاب نهایی‌شان را بکنند، آن‌جا بکَنند و بیایند این طرف! آن لحظه‌ای که حر می‌گوید « إنّی وَاللَّهِ أُخَیِّرُ نَفْسی بَیْنَ الْجَنَّةِ وِالنَّارِ» همان لحظه. می‌گوید ما هم بین روحانیون و هم بین روشنفکران و مبارزین افرادی داریم که حتی با شاه هم مخالف بودند، منتقد بودند اما تیپ فکری‌شان این‌طوری است. این جمله را دقت کنید که می‌گوید پس از عاشورا 11 دسامبر باید ببینیم موقعی که برخورد آخرین فرا می‌رسد آن‌ها از خمینی خواهند بُرید! یعنی آن‌جا دیگر فاصله‌شان را علنی می‌کنند. تا حالا می‌گویند بله هم آقای خمینی خوب است هم باید اصلاحات بشود و هم چکار بشود، ولی یک لحظه‌ای خلاصه باید بگوید آقای خمینی خوب است یا بد است! بالاخره تو با کی هستی؟ می‌گوید یکی از چیزهایی که برای من خیلی جالب است، آن چیزی که امثال ما و شما باید بدانیم این است که این‌ها از شرّ و خیر هیچ کس نمی‌گذشتند به همه طمع داشتند. الآن هم همین‌طور است به همه طمع دارند. حالا به کسانی که ممکن است 30 سال یا 40 در سال در مبارزات، در جنگ، این‌ها باشد مأیوس از هیچ کس نیستند. کمونیست ضد آمریکایی را با او ارتباط دارند و روی آن کار می‌کنند! با نزدیکان افرادی که در انقلاب مؤثر هستند روی آن‌ها کار می‌کنند. یک مثال: وزیر ارشاد بعد از انقلاب بود که حالا چون فوت کرده نمی‌خواهم علیه او حرف بزنم می‌گویم خدا او را بیامرزد و ببخشد. اسم او "میناچی" بود. میناچی سابقه مبارزاتی داشت و روشنفکر مذهبی بود، جاهای مختلف با نهضت آزادی، با جبهه ملی، در حسینیه ارشاد زحماتی هم واقعاً کشیده بود اما تحلیل امثال این‌ها، این وزیر ارشاد و یکی از رابطین دولت موقت بود، لانه جاسوسی و سفارت آمریکا - اسم شخص را کنار بگذارید صحبت ما شخص نیست خط فکری است، این خط فکری الآن هم در حکومت و جمهوری اسلامی الآن هم هست، آدم‌هایش آن زمان کسان دیگری بودند و الآن کسان دیگر، ولی همین خط است – می‌گوید که امام باید از قول او – خلاصه‌ی حرفش این است – می‌گوید فلانی می‌گوید ما باید کاری بکنیم که رژیم سلطنت نابود نشود، یک؛ هزینه‌اش زیاد است و کشتار زیاد می‌شود. دوم این که بعد از آن معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد؟ چون آخوندها که نمی‌توانند کشور را اداره کنند، امام و آخوندها نمی‌توانند اداره کنند این کشور یا می‌افتد دست کمونیست‌ها، یا هرج و مرج می‌شود و همه چیز به هم می‌ریزد. بنابراین ما کاری کنیم که شورای سلطنت، سر کار بیاید، فرماندهان ارتش شاه هم در شورای سلطنت باشند ما هم باشیم! یعنی یک ائتلافی بین جریان‌های به اصطلاح میانه‌رو، با بخشی از رژیم شاه، زیر نظر آمریکا. یعنی انقلاب اسلامی تهش بعد از آن هزاران هزار شهید، این قضیه چند ماه بعد از 17 شهریور و آن وضعیت‌هاست، تازه تهش این بشود! می‌گوید می‌خواهد اوضاع را بررسی کند و آخرین نظریات آمریکا را بداند. می‌گفت دو یا سه نفر از نمایندگان عالی‌رتبه خمینی که در دو- سه روز آینده به پاریس خواهند رفت هنگام ناهار آماده می‌کنم و اطلاعات کافی در اختیار آن‌ها خواهم گذاشت - که حالا اسم آن دو نفر را می‌گوید که نمی‌خواهیم بحث شخصی بکنیم – یک تعبیر دیگر آن این است که، سند شماره 10، خیلی محرمانه، 5 دسامبر، 14/ آذر/ 57. سفارت آمریکا در تهران، به وزارت خارجه، واشنگتن دی.سی، فوری! موضوع: جنب و جوش‌های بیشتر میان رهبران میانه‌رو؛ که مدام دارند روی این‌ها کار می‌کنند که یک کاری کنیم که انقلاب را بتوانیم از امام و افراطیون بدزدیم! مصادره کنند. اسم یک شخصی را می‌آورد و می‌گوید که فلانی راه حل سومی یافته است که هم جلوی پیروزی خمینی را بگیرد و هم مانع از دوباره به قدرت برگشتن شاه می‌شود. او می‌گوید شاه باید برود چون دیگر ملت او را به هیچ وجه تحمل نخواهند کرد مثل 28/مرداد/32 نیست که دوباره با یک کودتا برگردد! ولی شورای سلطنت بماند. فلانی می‌گوید از فعالان سیاسی است، مشاور سیاسی برای مباحثه یکی از مشاوران خوبی است که باید از این‌ها مشورت گرفت،‌ اسم افرادی را می‌آورد و می‌گوید با این‌ها باید ارتباط داشته باشیم، منتهی شخصیت‌های این‌ها متفاوت است و با بعضی‌ها نباید طوری حرف بزنیم که طرف احساس کند جاسوس شده است، دارد جاسوس می‌شود، بلکه احساس کند که یک شخص روشنفکر است، و داریم یک بحث تحلیلی و علمی می‌کنیم. باید مواظب باشیم و با بعضی‌هایشان می‌شود خیلی صریح حرف زد حتی می‌شود به آن‌ها حقوق داد! بعضی‌ها را باید بدون حقوق کار کرد و بعضی‌ها را باید حقوق داد! بعضی‌ها را می‌گوید باید به شکل غیر علنی پول داد. مثلاً از قبل از انقلاب بنی‌صدر به عنوان کارشناس اقتصاد، سفارت آمریکا ماهیانه به او وجهی می‌داده است که اسم آن نه جاسوسی بوده و نه طرف واقعاً جاسوس بوده! به عنوان تحلیل و تحلیل‌گر راجع به مسائل اقتصادی و کارشناس، از طریق یک مؤسسه‌ای، یک واسطه‌ای N.G.O که می‌گوید اصلاً ما این سازمان را تشکیل دادیم و سازمان سیا دارد پول آن را می‌دهد منتهی افراد نمی‌دانند، بعضی‌هایشان هم می‌دانند منتهی خودشان را به آن راه می‌زنند! می‌فهمند، ولی می‌گویند این نیست، ما نمی‌دانیم! چون ظاهر بحث‌ها ظاهر علمی و تحلیلی دارد ولی باطن آن، اطلاعات آن خیلی دقیق، از سرّی‌ترین مسائل انقلاب را دارد می‌گوید حتی وقتی که طرف توی شورای انقلاب بوده با او جلسات علمی می‌گذاشتند! چنانکه به اعضای دولت موقت، با 5- 6 نفرشان حداقل ارتباط مستمر دارند. اسمش این است که ما با شما همکاری کنیم که مشکل حل شود، تلفات و خونریزی کمتر بشود و ایران دموکراتیک بشود، اگر آمریکا می‌خواست ایران دموکراتیک بشود برای چه شاه را سر کار آورده است؟ برای چه کودتا کرده؟ برای چه این همه آموزش شکنجه و سرکوب می‌دهد؟ این چطور دیکتاتوری و دموکراسی خواهی است که مدام ضد دموکراسی‌خواهی عمل می‌شود؟ می‌گوید خودشان را به کوچه علی‌چپ می‌زنند که اصلاً ما نمی‌دانیم قضیه چیست؟ در حالی که اغلب‌شان می‌دانند که دارند با ما همکاری می‌کنند! یک جا هم می‌گوید بعضی از این‌ها خودشان را برای ما لوس می‌کنند. یک جا می‌گوید ما بعضی از جاها با این‌ها باید با کرشمه حرف بزنیم او خواهش کند! یک جا بعضی‌ها هستند ما باید خواهش کنیم و نازشان را بخریم، بعضی‌ها را باید پول بدهیم و به بعضی‌ها لازم نیست پول بدهیم. بعضی‌ها را می‌شود از آن‌ها پول گرفت تیغ‌شان زد! - خیلی جالب است – می‌گوید مواردی هست که می‌شود این‌ها را تیغ زد نه برای آمریکا، می‌گوید فلانی‌ها را به سراغ این‌ها بفرستیم و از طریق این‌ها تغذیه مالی بشوند، خودمان مستقیم ندهیم! بعد می‌گوید ما این خط فکری را باید تقویت کنیم که درخشش به تفصیل، درباره ضرورتی که خود و میانه‌روهای مخالف شاه و همفکر او برای یافتن راه سومی که جدا از راه خمینی باشد احساس می‌کنند، سخنانی گفت و دوستانش هم، همین نظر را دارند. چاره‌ای که اندیشیدند این است، می‌گوید که یک ترکیبی از رهبران جبهه ملی، نهضت آزادی و بعضی از بازاری‌ها، با شورای سلطنت، و بعضی از وابستگان به رژیم شاه و بعضی از فرماندهان ارتش تشکیل بدهیم، بتوانیم با این شورا، انقلاب را مدیریت کنیم و بین بدنه‌ی انقلاب، مردم توی خیابان‌ها با امام که در پاریس بود یک گسل ایجاد کنیم، در واقع رابطه امام و امّت را قطع کنند. خط تحلیل این است. این‌ها شعارهایشان شبیه شعارهای امام باشد اما از نوع غیر رادیکال، غیر افراطی‌اش، ته آن این باشد که همین وضع موجود خوب است، همین‌طوری می‌شود ادامه داد. به تعبیر ما، می‌خواهند یک شورای انقلابی تشکیل بدهند که باطن آن شورای سلطنت است ولی ظاهر آن شورای انقلاب است. باطن آن می‌خواهد رژیم را با یک اصلاحاتی حفظ کند ولی باطن آن این است که انگار می‌خواهد انقلاب کند. و جالب است که بعد از انقلاب، وقتی جریان‌های لیبرال مذهبی و غیر مذهبی سر کار آمدند اسناد لانه خیلی واضح می‌گوید ما امید به بازگشت داریم، شاه سقوط کرد اما ما هنوز از صحنه ایران حذف نشدیم، امکان بازگشت است و کسانی هم بین روحانیون و هم بین روشنفکران، کسانی هم و انقلابیونی هم هستند که می‌شود روی این‌ها کار کرد، ته دل‌شان این‌ها این شعارهای افراطی امام را، مرگ بر آمریکا و مرگ بر فلان را قبول ندارند، ولو به زبان می‌گویند چون مجبور هستند که بگویند! می‌گوید این‌ها در جلسات داخلی به ما می‌گویند هم از دیکتاوری مذهبی تحت سلطه خمینی می‌ترسیم هم از حکومت کمونیست‌ها بعد از برکناری خمینی وحشت داریم. ایران را باید به راه یک دولت دموکراتیک سوق داد. استاد دموکراسی هم آمریکاست. یعنی ما دوباره بعد از انقلاب، رژیم را در ایران طوری بازسازی می‌کنیم که ظاهرش این باشد که انقلاب شده، چون بالاخره شاه رفته است، اما واقعیتش این باشد که هیچ اتفاقی نیفتاده! بازی شده! رژیم وابسته به آمریکا در ایران، بازسازی شده است، با شعارهای انقلابی، منتهی ملایم و دوگانه و میانه! تمام هدف این است که امام نباید باشد، باید امام را یک جوری قیچی کرد، ما انقلاب منهای امام را می‌پذیریم، یا شخص امام منهای خط امام و فکر امام! یعنی این حرف‌ها نباشد اسم آن مهم نیست چه باشد! می‌گوید از او پرسیدم خب شما که می‌گویید این‌طوری باشد چرا با شاه مخالفت می‌کنید؟ می‌گوید برای این که، وی گفت او و همراهانش اگر می‌پذیرفتند در دولت تحت حکومت شاه کار کنند، خیلی زود از سوی مردم خائن محسوب می‌شدند، و محبوبیت خود را از دست می‌دادند، همین مقدار طرفدار هم که دارند از دست می‌دادند ما نمی‌توانستیم صریح بگوییم بگذارید شاه باشد، حالا یک اصلاحاتی می‌کند! انتخاب مجلس باشد! ساواک یک کمی دست و پایش را جمع بکند! یک مقدار آزادی‌های اجتماعی بدهند! می‌گوید همان‌ها باشد اگر اسم این را می‌آوردیم امام یک کاری کرده بود که اگر ما هم می‌گفتیم به خود ما هم خائن می‌گفتند. و لذا مکرراً می‌گفت که دیگر شاه باید برود چاره‌ای نیست! یعنی امام کاری کرده که دیگر شاه نمی‌تواند بماند ولی شاهنشاهی را شاید بشود نگه داشت یا اگر شاهنشاهی هم برود به اسم جمهوری اسلامی یک چیزی بسازیم که باز اتاق فرمان آن همین سفارت آمریکا باشد. در غیر این صورت، قدرت پیروان خمینی آنقدر کاسته نخواهد شد که اجازه دهد عناصر دموکرات فعال بشوند و آیین دموکراتیک را برای ایران سازمان دهند! می‌گوید اگر نتوانیم این شکاف را ایجاد کنیم مدیریت کنیم، این همین‌طور می‌ماند. این هم تا وقتی این سر کار هست – یعنی امام – با این‌ها اصلاً نمی‌شود ساخت و پاخت کرد.

یک سند دیگر؛ 6/دسامبر است. موضوع: از کنسول آمریکا شیراز به وزارت خارجه واشنگتن. موضوع: ایران بعد از محرم کجا می‌رود؟ ببینید لحظه لحظه دارند چک می‌کنند، اتفاقات تمام شهرها دارد گزارش می‌شود، کدام شهر؟ سخنران کی بود؟ قطعنامه‌شان چه بود؟ کی‌ها در کدام شهر فعال هستند؟ با این‌ها باید چکار کرد؟ و بعد می‌گوید که خلاصه خیلی محرمانه. مخالفان رژیم پهلوی امیدوارند که رژیم را در ماه محرم به سقوط بکشانند. در تهران امید است محرم، ناتوانی مخالفان را ثابت کند، ماه سرنوشت‌ساز، محرم 57، چون این‌ها می‌گویند ما در محرم شاه را پایین می‌کشیم رژیم هم می‌گوید در محرم، ما می‌مانیم، این‌ها در محرم که شکست بخورند بعدش دیگر نمی‌توانند کاری بکنند! ببینید امام حسین(ع) و محرم چه کار کرده که بعد از هزار و چندصد سال، سفارت آمریکا می‌گوید که همه منتظر هستیم ببینیم محرم چکار می‌شود؟ این حرکت امام حسین است. می‌گوید هر دوی امیدواری‌ها به نظر ما خوش‌بینانه است! یعنی در محرم، یکسره، توی این محرم از دو طرف یکسره نمی‌شود، و رویارویی بعد از محرم ادامه خواهد یافت. پایان این تحولات سیاسی هرچه باشد نقش نظامیان یقیناً مهم است. ما باید مراقب باشیم ارتش از هم نپاشد.

اتفاقی که تقریباً دو ماه بعد افتاد. چون این آذر است، در بهمن ارتش هم از پاشید. می‌گوید باید مراقب باشیم ارتش از هم نپاشد. می‌گوید ساواک و پلیس و شهربانی از هم پاشیده، ما فقط ارتش را داریم، و داخل بدنه ارتش هم امام نفوذ دارد. ما باید مراقب باشیم چون این تنها چیزی است که ما داریم. «هایزر» در خاطرات خود در تهران – حتما این را بخوانید – می‌گوید من در لحظات آخر – در همین ایام آذر و دی است – می‌گوید من یک طرحی را برای پنتاگون و سیا و رئیس جمهور آمریکا بردم که دیگر روی نیروهای وابسته‌مان در ایران نمی‌توانیم حساب کنیم، از دوازده لشکر ایالت متحده، من، چند هزار افسر، فرمانده و کماندو، خودم گزینش می‌کنم، انتخاب کنم، زیر نظر خودم، من یک سپاهی تشکیل بدهم که این‌ها مدیریت کنند و چند هزار هم نیروهایی که وابسته به ما در ایران هستند با کمک این‌ها ما برویم تهران را اشغال کنیم. - این طرح‌ها را تا آن ماه‌های آخر داشتند – می‌گوید ارتش دیگر نمی‌تواند در ایران کودتا کند چون بدنه ارتش یا با مردم است، یا ترسیدند، اطاعت نمی‌کنند. کودتای داخلی فایده ندارد. می‌گوید این طرح را دادم و دست کارتر بود، منتهی مردد بود، در تحلیل‌گران سیا و پنتاگون اختلاف بود که اصلاً این طرح شدنی است، نشدنی است، می‌گوید ما این‌جا چوب تردید و ترس کارتر را خوردیم! و این که هم کنگره نمی‌دانست چه خبر است؟ هم هرکس می‌گفتیم در جلسات‌مان تحلیل بدهید که در ایران چه خبر است و دارند چکار می‌کنند و رژیم می‌ماند؟ می‌رود؟ امام چکار می‌کند؟ می‌گوید این‌قدر در حرف‌هایمان تناقض بود که تا آخرش هیچ کدام‌مان نتوانستیم و ایالات متحده نتوانست تصمیم بگیرد! یعنی امام و امت کاری کردند که آمریکا نمی‌توانست تصمیم بگیرد! می‌گفت اگر این کار بکنیم نکند آن کار بشود! نکند اگر سرکوب کنیم بدتر شود فلان شود! این همان نصر به رعب است که امام می‌گوید. خودشان هم ترسیده بودند و هم نمی‌دانستند چکار کنند.

من یک سند دیگر هم بخوانم عرضم را ختم کنم. می‌گوید این تیپ‌های میانه‌رو که می‌گویند ما افراطی نیستیم ولی مذهبی و انقلابی و منتقد شاه هستیم، طبقه‌بندی سرّی، انتشار: محدود. مذاکره‌ای با سران نهضت آزادی دارند. نهضت آزادی را می‌گویم از باب این که، این‌ها سالم‌ترین گروه بین جریان‌های لیبرال کشور بودند. همه‌شان خوش سابقه، به حدی که امام، دولت موقت و دولت انقلاب را به این‌ها سپرد. با این‌که بعدها امام خودش گفت من والله! با نخست‌وزیری ایشان موافق نبودم! معتقد نبودم که انقلاب را باید دست این‌ها سپرد ولو سوابق خوبی هم دارند! و در اثر مشورت دوستان این کار را کردند. خب آن موقع هم، واقعاً جماعت غیر روحانی مناسب‌ترین افرادی که به نظر می‌رسیدند همین‌ها بودند، هم دانشگاهی بودند، هم مذهبی بودند، هم جزو مخالفین و منتقدین رژیم شاه بودند، طبیعتاً به این‌ها سپرد. خوب آن موقع شهید مطهری، شهید بهشتی و آقایان دیگر هم نظرشان همین بود، امام هم می‌گفت اگر ما بیاییم چیز کنیم می‌گویند این‌ها می‌خواستند شاه برود که آخوند به جای آن بیاید! ولی ما نمی‌خواهیم آخوند باشد. لذا امام با ریاست جمهوری روحانیون هم مخالف بود، آن زمانی که آقای بهشتی بود ایشان مخالفت کرد، بعد که این ترورها شد و شهید رجایی اتفاق افتاد به ریاست جمهوری رهبری ایشان رضایت داد و گفت آن شرط را برداشتم چون دیگر آن توهم نیست که ما چیز هستیم و بعد هم اضطرار است. این‌ها ملاقاتی کردند. من نمی‌خواهم بگویم این ملاقات جاسوسی و به قصد خیانت بوده، اما طرز فکر روشن است. این طرز فکر را آدم‌هایش را کنار بگذارید همین الآن ما در جمهوری اسلامی و در حکومت، کسانی را با این طرز فکر داریم. مرگ بر بازرگان، مرگ بر لیبرال می‌گفتند ولی همین حرف‌ها را می‌زدند.

این سند را بخوانم و عرضم را ختم کنم. شرکت کنندگان، یادداشت مذاکرات، جلسه با سفارت آمریکا، شرکت کنندگان مهندس مهدی بازرگان، محمد توکلی، دکتر یدالله سحابی، جان‌.دی.استنپل، کارمند سیاسی سفارت آمریکا. 18/ژوئیه/ 78؛ 25/تیر/57. در یک خانه شخصی، نه توی سفارت، در تهران. موضوع: جریان میانه‌روی مذهبی، ابهام در وضع سیاسی ایران، احتیاط در تماس با آمریکا. – گوش کنید - می‌گوید خلاصه و اظهار نظر: می‌گوید این ملاقات برخلاف ملاقات‌های قبلی – چون ملاقات‌های قبلی هم داشتند- می‌گوید در ملاقات‌های قبلی این‌ها راحت‌تر با من حرف می‌زدند در این ملاقات من دیدم که ترسیدند، عین عبارتش این است: آن‌ها گیج و فاقد اتکال سیاسی به نظر رسیدند. می‌گوید در ملاقات‌های قبلی گیج نبودند واضح تبیین می‌کردند، پیشنهاد می‌کردند، در این ملاقات گیچ بودند و خودشان هم تحلیل سیاسی از اوضاع نداشتند! خودشان هم نمی‌دانستند که بالاخره دارد چه می‌شود؟ امام و امت دارند مسیر خودشان را می‌روند. مرحوم بازرگان در زمان دولت موقتی‌اش، گفت که – به جوان‌هایی که سن‌شان کم است می‌گویم بازرگان سال 56- 57 با بازرگان سال 59- 60 خیلی فرق می‌کرد، در همین دو سه سال اتفاق‌های مهمی افتاد و این ماهیت شناخته شده نبود. بازرگان سال 57 که دارد این اتفاقات می‌افتد، وقتی است که همه او را به عنوان منتخب امام می‌شناختند. من یادم هست در همین مشهد، شهر ما حکومت نظامی بود، برای این که حرف امام تثبیت بشود، اولاً شعار ملت در راهپیمایی‌ها یکی‌اش همین بود که مهندس بازرگان، نخست وزیر ایران. از شعارهای انقلاب در همان لحظه این بود. و من یادم است که این، این‌قدر مهم بود، من با بچه‌ها که در شهر خودمان که این کوچه و خیابان‌ها را می‌رفتند شناسایی می‌کردند که خیابان‌ها کدام‌ها بن‌بست است کجا می‌شود در رفت، برای شعارنویسی و درگیری‌ها، تقریباً یک جمعی بودند از بچه‌ها، سن من از همه کمتر بود، 14 سالم بود، ولی کار این بچه‌ها این بود که باید همه کوچه‌های اطراف حرم را، خیابان‌های بالاشهر را، باید می‌رفتیم دقیقاً شناسایی می‌کردیم، کروکی می‌کشیدیم که کدام‌ها بن‌بست است، از کجاها می‌شود در رفت، کجاها باید امشب اعلامیه امام و شعارنویسی شود، یک جمعی بودند. یکی از چیزهایی که آن‌جا بود یادم می‌آید که ماشین حکومت نظامی دم حرم بود، درگیری شد و گاز اشک‌آور زدند بعد یک کمی آرام شد، بچه‌ها گفتند که برویم روی جیپ فرمانده این‌ها شعار بازرگان را بنویسیم! و همین اتفاق افتاد. می‌خواهم بگویم بازرگان آن موقع که دارد این بحث‌ها می‌شود وقتی است که در آن ایام، یک آدم انقلابی حساب می‌شود. بچه‌ها با همین افسر حکومت نظامی ارتش رفتند داشتند با او حرف می‌زدند سرش را برگرداند، ما هم رفتیم پشت جیپ فرمانده حکومت نظامی پشت حرم، بزرگ نوشتم: «به فرمودة امام، مهندس بازرگان نخست وزیر ایران» حالا در آن شرایطی که امام سرمایه و آبرویش را روی این‌ها گذاشته، با این که بعداً هم معلوم شد که خودش هم عقیده نداشته که این‌ها به درد انقلاب می‌خورند، آدم‌های خوبی هستند ولی به درد این کارها نمی‌خورند، خودشان هم بعداً گفتند. مهندس بازرگان گ فت امام بنز است ما فولکس هستیم – حالا عین عبارتش را یادم نیست یک چنین چیزی گفت- که او می‌خواهد تخته گاز برود ما نیستیم، ما انقلابی نیستیم. و این‌قدر سطحی به مسائل نگاه می‌کرد می‌گفت چطور است که برای پیغمبر یک صلوات می‌فرستید برای امام سه‌تا؟! مگر ایشان از پیغمبر بالاتر است؟ نمی‌فهمید که آن صلوات برای امام هم صلوات بر پیغمبر است، ضمن این که معنای خاص سیاسی داشت. یک جایی می‌گوید من نمی‌دانم چطوری است که، این پیرمردی که در نجف نشسته، آخوند و حوزه‌ای که در عمرش در دانشگاه نبوده و پایش به دانشگاه نرسیده، چطوری است که این جوانان انقلابی دانشگاهی از پایین، و این آدم از این طرف، این دوتا حرف‌های همدیگر را می‌فهمند اما من حرف هیچ کدامشان را نمی‌فهمم! همین‌قدر صداقت داشت که می‌گفت. خیلی‌ها همین‌جوری‌اند ولی نمی‌گویند ولی او می‌گفت! می‌گفت ما نمی‌فهمیم ایشان چه می‌گوید، نمی‌فهمیم این جوان‌ها چه می‌گویند، ولی این دوتا خوب حرف‌های همدیگر را می‌فهمند! با این که پایش به دانشگاه هم نرسیده، من تمام عمرم در دانشگاه بودم. می‌گوید ما احساس کردیم این‌ها که صریح حرف می‌زدند ما فکر می‌کردیم این‌ها دارند کنترل می‌کنند، ما فکر می‌کردیم این‌ها رهبران انقلاب هستند، با توجه به سوابق‌شان، چون این‌ها حاضر بودند شاه را هم دور بزنند با همه بسازند، برای این که سر کار بمانند! هم از شاه دفاع می‌کردند هم می‌آمدند با مخالفین شاه جلسات می‌گذاشتند و ارتباط داشتند الآن هم همین‌طور هستند! یعنی الآن با جناح‌های مختلف و مخالف با هم، با همه سعی می‌کنند جدا جدا مذاکره کنند. در همین قضیه مصر، آمریکا از یک طرف خودش مبارک را 30 سال سر کار نگه داشته بود، جنایت و آدم‌کشی، از یک طرف با اخوان‌المسلمین مذاکره و ارتباط داشت از یک طرف با سلفی‌ها، از یک طرف با لیبرال‌ها، با همه بازی می‌کنند بعد ببینید در چه لحظه‌ای کی باید برود بالا، چه کسی باید بیاید پایین، ولی این‌ها باید بمانند! خب شما دیدید با مصر که ریشه‌دارترین کشور عرب بود، از همه کشورها مصر مهم‌تر بود، دیدید چکارش کردند؟ دوباره مثل اول، مُرسی رفته زندان، در معرض اعدام است، بخاطر یک بُعدی نگاه کردن‌شان به مسائل، و ضعف عقلانیت سیاسی و ضعف تشخیص درست انقلابی، مبارک، از همان زندان بیرون آمد. بچه‌هایش که آمدند. این‌طوری می‌شود. دوباره کودتا شد. دو- سه هزارتا آدم را در یک روز کشتند، تمام شد! البته تمام نشده، این‌ها ادامه دارد ولی ظاهرش این‌طوری است.

این می‌گوید ما فکر می‌کردیم رهبران انقلاب، این‌ها دارند مدیریت می‌کنند و الا یک آخوند پیرمردی از نجف بلند شده رفته پاریس، او چکاره است؟ چقدر تأثیر دارد؟ این‌ها در ایران هستند. می‌گوید دیدم گیج و فاقد اتکال سیاسی به نظر رسیدند. راجع به فعالیت‌های خودشان صحبتی نکردند مایل بودند بیشتر راجع به دیدگاه‌هایشان صحبت کنند. بعد می‌گوید به ما گفتند که خبر ملاقات‌های ما با شما به بیرون درز کرده است. توکلی از همین‌ها بود. گفت که گزارشاتی مبنی بر تماس ما با شما به گوش من از بیرون خورده است، یعنی خود من توی جلسه بودم ولی خبرش را از بیرون از یک جای دیگر شنیدم که ماها با شماها تماس داریم! او نتوانست یا نخواست جزئیات بیشتری را معلوم کند، و گفته‌اند که دیگر با ما صریح و علنی تماس نگیرید، از این پس، ما با شما تماس می‌گیریم! بعد می‌گوید که طرح‌های جدید ما و اقدامات اخیر شاه که گفته بود یک آزادی‌هایی می‌دهیم معلوم شد که تخم تردید را در دل آن‌ها نشانده است. یعنی الآن واقعاً دارند تردید می‌کنند که آیا حرف‌های امام را بگویند یا اصلاحات شاه را بپذیرند؟ چون می‌خواهند میانه‌رو باشند و انقلابی افراطی نباشند. امتناع آن‌ها از وارد نشدن به جزئیات درباره ادعای درز خبر ملاقات‌ها این سؤال را برانگیخته که آیا بطور غیر عمدی جایی صحبت شده و خبر درز کرده؟ یا فقط وسیله‌ای است که بتوانند عقب کشیدن خود را توجیه کنند؟ چون می‌گوید ما نشنیدیم که خبر لو رفته باشد این که این‌ها این حرف را می‌زنند باید ببینیم قضیه چه بوده است؟ - حالا روی محتوا- من پرسیدم بین نهضت آزادی و جمعیت حقوق بشر، ارتباط رسمی است؟ بازرگان جواب داد نهضت، از جمعیت حقوق بشر حمایت می‌کند. می‌گوید از من پرسیدند که شما راجع به این تماس‌ها با کس دیگری در ایران صحبت کردید که ما با هم داریم مذاکره می‌کنیم؟ من مانند شش هفته پیش گفتم فقط با سفیر آمریکا در ایران، قائم مقام او و رئیس خودم صحبت شده، و واشنگتن هم در جریان است. ولی ما به شاه چیزی نگفتیم. ولی خود آن‌ها حساس شده‌اند. پرسیدند کسی را می‌توانید بشناسید که ما از طریق دیگری، غیر مستقیم با هم ارتباط داشته باشیم؟ بازرگان گفت سه یا چهار نفر را به شما معرفی می‌کنیم. من از آشکار شدن این تماس‌ها ابراز نگرانی کردم اما اشاره کردم که فلان. می‌گوید این‌ها همین‌طور که با ما صحبت می‌کردند همین‌طور که آخوندهایی مثل شریعتمداری می‌گفتند این روشنفکران هم همین حرف را به ما می‌زدند، می‌گفتند ما می‌خواهیم یک جوری بشود که رژیم از بین نرود، آقای خمینی هم به قدرت نرسد، چون ایشان بالاخره آخوند است نه بلد است کشور را اداره کند، نه حاضر است با ما حتی گفتگو کند! ما بارها پیغام دادیم که یک جلسه‌ای داشته باشیم مطلقا در را بسته است! منتهی چون ایرانی‌ها به شاه مظنون هستند، کسی که 37 سال مستبدانه حکومت کرده، چگونه شده است که ناگهان تغییر عقیده داده و دموکرات شده است؟ بنابراین مردم، شاه را صادق نمی‌دانند. شعارهایی برخلاف آمریکا هم در تظاهرات داده می‌شود یعنی مردم شاه را از آمریکا تفکیک نمی‌کنند می‌گویند این‌ها یکی هستند. می‌گوید از آن‌ها پرسیدم استراتژی شما برای آینده چیست؟ گفت ما حاضر هستیم در هر کوششی از قبیل انتخابات شرکت کنیم. یعنی شاه انتخابات برقرار کند یک شبه‌دموکراسی نشان بدهد ما حاضریم و قبول داریم. وقتی بازرگان و سنجابی به پاریس رفتند که با امام مذاکره کنند امام قبل از این که بیایند داخل، شرط کرده بود که اول باید بگویی که...

شورای سلطنت

نه، آن شورای سلطنت سنجابی نبود، سیدجلال مدنی بود. او هم آخوند بود و بعد شاهی شد، ولی آدم باسوادی بود و از مشاورهای دستگاه شده بود. عضو شورای سلطنت بود وقتی شاه فرار کرد، شورای سلطنت به ریاست فرح، این جلال مدنی هم آدم باسوادی بود الآن کتاب‌هایش هم هست، ولی آدم‌هایی که خودشان را به دستگاه فروختند. او هم گفته بود من می‌آیم پاریس با امام ملاقات کنم بالاخره چون سابقه آخوندی داشت امام گفته بود به یک شرط که – آن چیزی که شما می‌گویید این بود – امام گفته بود به این شرط که استعفا بدهی و بگویی این سلطنت و این شورای سلطنت و کل رژیم غیر قانونی و نامشروع است تا بعد هم اجازه بدهم بیایی. که این کار را هم کرد. سنجابی که نمی‌گفت من طرفدار شاه هستم، این‌ها می‌گفتند ما از مخالفین هستیم. قبل از این که وارد بشود، امام گفته بود دارد می‌آید پاریس، باید اعلام کند که یا انقلاب یا شاه! دوتایش با هم نمی‌شود. مثل کسانی هستند که الآن می‌گویند نمی‌شود هم انقلاب باشد هم آمریکا؟ هم انقلاب باشد هم شاه الآن؟ این‌طوری نمی‌شود. امام گفت باید اول بگویید شاه باطل و ساقط است و رژیم را به رسمیت نمی‌شناسید و الا برای ملاقات راه‌تان نمی‌دهم. این‌ها مجبور شدند و اعلام کردند با این که خلاف مشرب‌شان بود. بعد که آمدند پیش امام، مهندس بازرگان آن‌جا دلسوزانه به امام می‌گوید که این شاه باید برود حرفی شد؟ شما در ایران نیستید که، شما در ایران نیستید نمی‌دانید چه خبر است؟ این‌ها می‌کُشند! یعنی چه شاه باید برود؟ اصلاً این حرف امکان ندارد. این شعارتان را پس بگیرید، ملایمش کنید! بگذارید شاه باشد، شما هم باشید، شاه هم باشد، یک اصلاحاتی بشود، دموکراتیک بشود مشکلات حل بشود! امام از اساس نفی کرده بود. بعد این‌ها گفته بودند نمی‌شود حالا موقتاً این فیتیله را یک کمی پایین بکشید تا بعد ببینیم چه می‌شود؟ امام آن‌جا با این مضمون گفته بود که از کجا شما تضمین می‌کنید که فتیله را پایین بکشیم دوباره بشود که بالا بکشیم؟ این‌طوری که مردم... بگوییم خب حالا مردم انقلابی نباشید، یک کمی لیبرال شوید، بعد هر وقت که گفتم از هفته دیگر، ساعت فلان، باز انقلابی بشوید! امام می‌گوید اولاً مبنای‌تان غلط است و دوم این که اصلاً محاسبه‌تان عقلانی نیست، شدنی نیست. عین این حرف‌ها را الآن دارند می‌زنند سر قضیه آمریکا، منطقه، همین تحریم، هسته‌ای، بحث انگلیس و آمریکا، عین همین تحلیل‌هاست.

بعد این‌ها که از جلسه بیرون آمدند سنجابی رفت یک مصاحبه‌ای کرد گفت بله ما با آقای خمینی مذاکره‌ای کردیم، دو طرف راجع به مسائلی به تفاهماتی رسیدند، امام تا شنیده بود به نظرم اطلاعیه‌ای داده بود در حد دو سه خط، که هیچ مذاکره‌ای بین ما با هیچ کس در هیچ موردی انجام نشده، ما اصلاً با هیچ کس مذاکره‌ای نداریم. یک عده آمدند با انقلاب بیعت کردند، مشروط بود، حرف‌های ما را قبول کردند، ما با کسی مذاکره نکردیم، آمدند ما حرف‌هایمان را زدیم، آن‌ها هم قبول کردند، رفتند! این بوده، ما با کسی مذاکره‌ای نداشتیم.

آخرین جمله در این سند که عرض می‌کنم این است می‌گوید که این تیپ‌های میانه‌روی مذهبی می‌گفتند انتخاب جوانان ایران بین مارکسیزم و اسلام است! لذا ما مجبوریم در کنار ملاها باشیم، داشتن حق وتو در کنار شورای علما بر قوانین – همین چیزی که بعد از انقلاب، شورای نگهبان شد یعنی از اصول قانون مشروطه بوده – می‌گوید با این که هیچ وقت این قانون، با این که در قانون اساسی بود اجرا نشد، ولیکن اینطوری.

این را دقت کنید: سفیر آمریکا می‌گوید که شما یک جاهایی بالاخره باید تکلیف‌تان را با خمینی معلوم کنید مثل همین قضیه، که حالا فرضاً یک پارلمانی در زمان تشکیل شد، با وجود شاه یا بی‌شاه، حالا می‌خواهد قوانین این پارلمان دموکراتیک باشد یا اسلامی؟ یعنی دموکراتیک یعنی غربی باشد یا اسلامی باشد؟ می‌گوید این‌ها گفتند که بالاخره مردم ملاها را قبول دارند و باید با همین اصل قضیه کنار آمد. این می‌گوید که سؤال کردم شما فکر نمی‌کنید ملاها از همین قانون و قوانین برای قبضه کردن قدرت و کنار گذاشتن گروه‌های مادی‌تر استفاده کنند؟ می‌گوید، این‌ها گفتند نه، این‌ها از این عرضه‌ها ندارند! حالا این‌جا سفیر آمریکا درست تشخیص داده، آن‌ها اشتباه کردند. این سفیر آمریکا می‌گوید من که نتوانستم بفهمم این‌ها چرا فکر می‌کنند که آخوند – یعنی امام – این‌قدر ضعیف هستند؟ من شک خود را در صحت تحلیل آن‌ها اظهار کردم و موافقت کردیم که نظرات جداگانه‌مان را حفظ کنیم. یعنی این‌ها می‌گفتند که امام نه آن قدر پیچیده است نه اصلاً چنین هدفی دارد که بخواهد چیز کند، این به میدان آمده و به همه ماها هم میدان داده و گفته همه بیایند به شرطی که همه در مسیر مبارزه باشیم. سفیر آمریکا می‌گوید که نه! من می‌بینم که امام اجازه نمی‌دهد و حاضر نیست با هیچ کس، حتی با این‌ها هم حاضر نیست که تسامح و معامله و تعامل بکند. - آخه همه به امام نگاه می‌کنند یک آخوند پیر ساده‌ای از نجف آمده سرش را می‌شود کلاه گذاشت، - یک وقتی رجوی گفت که شما نمی‌فهمید ما چیزی را که در آیینه نمی‌بینیم او در خشت خام می‌بیند! و این همه شما را سر کار می‌گذارد، رجوی آن موقع گفت که امام همه ما و شماها و روشنفکران و مدعیان تحلیل و انقلاب، همه را سر کار می‌گذارد و نمی‌گذارد چیز بکند. حالا این انقلاب را پیروز می‌کند مردم این را قبول دارند، بگذارید امام بیاید، مردم را بیاورید و مذهبی‌ها را به صحنه بیاورید شاه را سرنگون کنیم، بعد که این‌ها نمی‌توانند کاری بکنند ساده هم هستند از آن‌ها می‌گیریم! می‌گوید همه تحلیل‌های ما تا حالا این‌طوری بود ولی واقعیت این است که صدتای ما را حریف است! همه ما را آخرش سر کار می‌گذارد؛ و همین‌طور هم شد! این سفارت آمریکا در این تحلیل می‌گوید که من، این‌طور که این‌ها به امام ساده نگاه می‌کنند من این آدم را آدم ساده‌لوحی نمی‌دانم تحلیل ما این است که این ساده‌لوح نیست و با بسیاری از آخوندها فرق می‌کند. می‌گوید این‌ها می‌گویند فعالیت واقع‌بینانه، بعد هم پنج دقیقه از ایدئولوژی‌شان صحبت کردند و گفتند که اگر شریعتمداری هم که یک مرجع تقلید است بالاترین روحانی‌ای که خط او غیر خط امام است و با ما کار می‌کند، حتی اگر او هم سر حرف‌هایش بایستد و از امام فاصله بگیرد توده‌های مردم او را هم تنها خواهند گذاشت! گفت بدنة اصلی مردم، فقط او را قبول دارند. نه ما که در رأس روشنفکران سیاسیون مبارز هستیم، نه امثال آقای شریعتمداری که در رأس علما و مراجع هستند که ما می‌خواهیم میانه‌رو معتدل باشیم، مردم ما را قبول ندارند چون به محض این که بفهمند با امام زاویه داریم یا بفهمند که می‌خواهیم یک‌جوری رژیم بماند و با سفارت آمریکا داریم کار می‌کنیم ما حذف می‌شویم! بنابراین ما نمی‌توانیم پیشگویی قطعی بکنیم و باید ارتباطات‌تان هم برقرار باشد، بعد می‌گوید از این به بعد هم، ما با شما تماس می‌گیریم شما با ما تماس نگیرید.

اولاً من توصیه می‌کنم این اسناد لانه را یک‌جوری تهیه کنید، البته این‌ها زیاد است، یک خلاصه‌گیری تحلیلی از این‌ها بشود، اقلاً 40- 50 روش نفوذ و تأثیرگذاری حتی روی آدم‌های خوب توی این‌ها هست. مثلاً همین وزیر ارشاد که جاسوس نبوده، افکارشان این‌طوری بود. پسرش می‌رود آمریکا، یکی از اعضای اصلی دولت موقت، همان لحظه که خودش در حکومت جمهوری اسلامی است پسرش می‌رود آمریکا برای دانشگاه جورج واشنگتن درس بخواند توی همان انقلاب سال 58. ببینید این سفارت چقدر دقیق قضایا را پیگیری می‌کند که فلانی دارد می‌آید آن‌جا. بعد به واشنگتن می‌گوید این دیر به دانشگاه رسیده، به امتحان دانشگاه نمی‌رسد برایش استثناء قائل شوید! یک کاری بکنید که ثبت نام بشود و کمک کنید مسائل او حل بشود ما از این طریق بتوانیم روی فلانی نفوذ کنیم! یعنی چه جزئیات، چه پیگیری‌ها، با کمونیست‌ها این‌ها ارتباط داشتند! کمونیست‌ها که شعارشان ضدآمریکایی و ضدسرمایه‌داری است این‌ها کمونیست‌ها را هم تور زدند، طوری برنامه‌ریزی می‌کند که شعار مرگ بر آمریکا می‌دادند ولی برای آمریکا کار می‌کرد. یک خلاصه‌ای از این‌ها را دوستان باید بالاخره بدانند.

ببخشید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha